از شير مرغ تا جوراب دايناسور

هر چيزي كه تو بخواي...


عرب (در حالی که جزوه ای در دست دارد با استرس در صحنه راه می رود)یا خدا آبرویمان نرود

هندی : چرا اینقدر درس خواندن کرداهه مگر کنکور کرداهه

عرب :راجو، مگر تو لا اعلم برای چه به هذا دادگاه دعوهٌ. لا اعلم ؟

هندی :لابد تو دوباره دسته گل به آب دادن کرداهه ما را آورده اند کرداهه برای ضمانت تو

عرب : لا ساده ،استامبول هم دعوهٌ کرده اند.الان یذهب

هندی : پس چرا نیامد

عرب : الان یذهب استامبول . انا نگرانٌ. نیاید تمامٌ  الشکست. قال مشاور الحاکم : یک رافضیٌ دستگیرٌ.هو برای مباحثه دعوهٌ فی هذا المجلس. الحاکم با اینکار ضربه یک تیر به دو نشانٌ

اگر ما او را بردیم، گردن او را می زند و آبروی شیعیان می رود

هندی :اگر او ما را بردن کرداهه گردن ما را زداهه وای وای

عرب : الهی نگو. ال لای شوی ،لا یذهب استامبول پس چرا نیامد...استامبول خدا خفه ات نکند..... آه آه  استامبول آمد (رقص عربی دست زدن و شلوغ کردن همه)

ترک با شادی و قر می آید و با افتخار بر صندلی می نشیند

عرب : السلام علیک یا اخی. نزدیک بود از ترس فرارٌ

هندی:پس تا حالا کجا بودن کرداهه؟

ترک : رفته بودم در صف برترین نان عالم. بهترین گوهر هستی . بربری(با لهجه، در این موقع از زیر عبایش بربری بیرون می کشد)

هندی : حالا بربری نبود مردن کرداهه ؟

ترک : شما نمی فهمید که امروز مباحثه  داریم. میخواهم نان بربری بخورم دوپینگ کنم و در مباحثه رافضی را بکوبانم به هم، شماها هم بخورید دوپینگ کنید

عرب : هذا دوپینگگن

ترک : آزمایشها را عوض موض کنیم نمی فهمن

عرب : آماده ای ؟

ترک : من چخ آماده ام

منشی : قاضی القضات وارد میشود . احترام بگذارید.  (قاضی وارد میشود)

هر سه با هم : سلام بر قاضی بزرگ شهر. فرزانه پارسا. عالم بی همتا. آه(حالت تعظیم)

 

 

براي ديدن متن نمايشنامه به ادامه مطلب برويد


ادامه مطلب


دختربچّه (رو به سوی پدر می گرداند): بابا! ما تموم روز رو تو مدرسه، قبل از این که معلم درسو شروع کنه در مورد جنگ صحبت می کردیم. به نظر تو این یه جنگ انسانیه بابا؟

 

پدر: بله. جنگ بین آمریکایی هاس با اعراب.

 

دختربچّه: ما با آمریکایی هاییم درسته؟

 

پدر: بله طبیعیه که ما با قدرتمندتره ایم.

 

دختربچّه: با قدرتمندین مگه نه بابا؟

 

پدر: بله، با قدرتمندترین.

 

دختربچّه: پس حتماً پیروز می شیم نه؟

 

پدر: آه... شک نکن.

 

دختربچّه: من از این که خوبا پیروز می شن خیلی خوشحالم چون ما و آمریکایی ها خوبیم. درسته بابا؟

 

پدر: قطعاً. خوبا علیه بدا.

 

دختربچّه: که عربا باشن؟

 

 

براي ديدن متن  نمايشنامه به ادامه مطلب برويد


ادامه مطلب

 

فضا: جلسه شب شعر

 

آدمهاى نمایش:

 

مدیر جلسه ،

 

 شركت كننده 1 ،

 

شركت كننده 2 ،

 

شركت كننده 3،

 

دوست 1 ،

دوست 2

 

براي ديدن متن نمايشنامه به ادامه مطلب برويد

 

 

 


ادامه مطلب
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه